اسكندر مقدونى جزِِئیات صفحه 3
چت روم
درباره ما


hamed
به وبلاگ من خوش آمدید
ایمیل :


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 24
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 24
بازدید ماه : 85
بازدید کل : 5690
تعداد مطالب : 36
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1


♫PlaySong♫


  • دسته بندی : <-PostCategory->
  • نویسنده : hamed

 

181- جوزجان محلى بوده بين مرو و بلخ و از بلاد خراسان محسوب مى شده است . (تتمة المنتهى ص 95) شعر معروف دعبل خزاعى اشاره به قبر يحيى و ابراهيم بن عبدالله محض (قتيل باخمرى ) است ، آنجا كه مى گويد:
و اخرى بارض الجوزجان محلها
و قبر ببا خمرى لدى الغربات
و اينك نزديك گنبد قابوس ، بين استرآباد و بجنورد، مرقد و بارگاه مجللى منسوب به يحيى بن زيد مى باشد، و ظاهرا اين قول صحيحتر به نظر ميرسد از قول ديگر به اينكه مرقد حضرت يحيى در افغانستان است .
182- گويا حريف زيد و فرزند رشيدش يحيى نشدند كه نزديك بيايند و با شمشير آن دو بزرگوار بقتل برسانند لذا هر دو را با تير شهيد كردند!
183- مقاتل الطالبيين ص 113 - قابل توجه اينكه در اين سال در خراسان تمام پسرهائى كه متولد شدند مردم خراسان نام آنها را زيد يا يحيى گذاشتند و اين خود حاكى از علاقه شديد مردم به زيد و يحيى و نهضت اين دو مرد الهى ، و تنفر مردم از دستگاه بنى اميه بود.
184- در كتب تواريخ نقل شده وقتى كه زيد به شام رهسپار بود، همسرش همراه زيد بود، در راه درد مخاض ، همسر زيد را گرفت ، بناچار وارد معبد يك مسيحى شدند، اتفاقا آن روز، روز ميلاد حضرت مسيح (ع ) بود، در همانجا پسرى از همسر زيد به دنيا آمد كه زيد، او را عيسى نام گذاشت : اين كودك همين عيسى بن زيد است كه داستانش را در متن مى خوانيد.
185- فرزند عبدالله محض كه داستان شهادتش بعدا خاطرنشان مى شود.
186- و اين در حقيقت يك نوع تطميع بود كه عيسى را از مخالفت بازدارد.
187- مقاتل الطالبيين ص 296 و عمدة الطالب .
188- مقاتل الطالبيين صفحه 294.
189- اينها مردان باشهامتى بودند كه در نهضت عيسى همكارى نزديك و وسيع داشتند.
190- مقاتل الطالبيين ص 304.
191- عبدالله محض برادر حسن مثلث و فرزند حسن بن حسن مجتبى (ع ) است كه مادرش فاطمه (ع ) دختر سيد الشهداء بوده است .
192- منظور از حسن مثلث ، برادر عبدالله محض ، حسن بن حسن بن امام حسن مجتبى است .
193-و همچنين در اين عصر و قبل و بعدش عده اى از مردان آزادانديش از آل حسين (ع ) از فرزندان زيد بن على بن الحسين (ع ) و... طبق وظيفه امر به معروف و نهى از منكر نهضت كردند و شهيد شدند.
194- ابواء نام منزلى است بين مكه و مدينه .
195- درباره فضائل معنوى محمد بن عبدالله به كتاب اقبال الاعمال سيد بن طاووس اعمال ماه محرم مراجعه شود.
196- زندان آنچنان تاريك بود كه شب را از روز تشخيص نمى دادند، و براى نماز، قرآن را به پنج قسمت تقسيم بندى كرده بودند، و آنرا از حفظ مى خواندند و بر سر يك پنجم كه مى رسيدند، يك نماز مى خواندند.
197- جالب اينكه : محمد و ابراهيم در خفا توسط افرادى براى پدرشان عبدالله كه در زندان بود پيغام مى فرستادند كه اگر اجازه بدهى ما آشكار شويم ، چه آنكه اگر ما كشته شويم ، بهتر از آن است كه عده اى از فرزندزادگان رسول اكرم (ص ) كشته شوند، عبدالله در جواب آنها گفت :
((اگر منصور نمى گذارد شما بسان جوانمردان زندگى كنيد، منع نمى كند كه چون جوانمردان بميريد)) اشاره به اينكه در فكر ما نباشيد دنبال هدف را بگيريد. (مقاتل الطالبيين )
198- اقتباس از عمدة الطالب ص 83 و مقاتل الطالبيين ج 2 و تاريخ يعقوبى ج 2 ص 370.
199- حميد بن قحطبه ، محمد را به قتل رساند و سرش را از بدن جدا كرد و براى منصور فرستاد، منصور براى عبرت مردم ، دستور داد آن سر را در كوفه نصب كردند و سپس در شهرها گردش دادند، محمد در سن 45 سالگى در ماه رمضان 145 هجرى شهيد شد و خواهرش زينب و دخترش ‍ فاطمه جسدش را برداشته و در قبرستان بقيع دفن كردند.
200- چنانكه ابوالفرج اصفهانى اين مطلب را در كنار مقاتل الطالبيين ج 2 ص 251 نقل كرده است .
201- ابراهيم در سن 48 سالگى در ماه ذيحجه سنه 145 (يا 25 ذيقعده اين سال ) به اين گونه در راه امر به معروف و نهى از منكر شهد شهادت نوشيد، و به دستور منصور سرش را براى پدرش عبدالله (كه در زندان مدينه بود) بردند عبدالله سر ابراهيم را گرفت و به سينه اش چسبانيد و گفت :
((خوش آمدى اى ابراهيم خدا ترا رحمت كند، تو به خوبى به عهد و پيمان خدا وفا كردى )).
خداوند افرادى مانند تو را ستوده و چنين فرموده :
((الذين يوفون بعهد الله و لا ينقضون الميثاق )):
((آنانكه به عهد خدا وفا مى كنند و پيمان او را نمى شكنند)) (رعد-19) (مروج الذهب ج 3 ص 299 - شجره طوبى ج 1 ص 178)
ربيع (آورنده سر از ناحيه منصور) به عبدالله گفت : ابراهيم چگونه بود؟
عبدالله گفت آنچنان بود كه شاعر گويد:
فتى كان يحميه من الذل سيفه
و يكفيه سوآت الذنوب اجتنابها
((جوانى بود كه شمشيرش او را از ذلت باز مى داشت ، و در شاءن او همين بس كه هرگز به گرد گناه نمى گشت .))
202- در اين باره به كتاب هاى مروج الذهب ج 4 ص 148 و 149 و تاريخ يعقوبى ج 2 ص 377 و عمدة الطالب ص 88 و مقاتل الطالبيين ج 2 ص 145 - 152 و ((الشيعة و الحاكمون )) مراجعه شده است .
در اينجا بيان اين مطلب لازم است كه ، در بعضى از نقلها آمده كه عبدالله محض يا فرزندانش و همچنين افراد ديگرى چون زيد بن امام سجاد و... ادعاى خلافت و امامت مى كردند، و قيامشان به خاطر رياست بوده است ؟
پاسخ اين اعتراض و سؤ ال را بطور مفصل علماى ما در جاى خود داده اند، كوتاه سخن اينكه : هيچ اعتبارى به اين نقلها پس از آنهمه رواياتى كه از ائمه اطهار (ع ) در شاءن و فضيلت اين مردان بزرگ نقل شده ، نيست ، و گويا دشمنان براى خنثى كردن شايستگى اين نهضتها، به نقل اين جعليات اقدام كرده اند، و از طرفى اگر در بعضى از موارد آنها مستقيما با امام وقت تماس ‍ نداشتند براى حفظ امام (ع ) بوده است ، تا دستگاه بنى اميه و بنى عباس ‍ بارتباط آنها با امام (ع ) پى نبرند.
به هر حال طبق روايات ما كه امام صادق (ع ) پس از شنيدن شهادت اين مردان بزرگ سخت گريه كرد، از اين نكته روشن مى شود كه اينها افرادى هستند كه مبارزاتشان مورد رضايت آل محمد (ص ) بوده است ، مؤ يد اين معنى روايات زيادى است از جمله روايت خلاد بن عمير كندى است كه در آن تصريح شده امام صادق (ع ) پس از آنكه آل حسن (ع ) را ياد كرد و گريست فرمود: پدرم از فاطمه دختر حسين (مادر عبدالله محض ) روايت كرد كه امام حسين (ع ) فرمود: اى فاطمه ! چند نفر از فرزندان تو مقتول خواهند شد كه ما سبقهم الاولون و لم يدركهم الاخرون :
((پيشينيان از آنها سبقت نگرفته اند و آيندگان به مقام آنها نمى رسند))...
در اين باره به كتاب زيد الشهيد نوشته علامه مقرم مراجعه كنيد.
203- از اينرو وى را حسن مثلث خوانند چون سومين كس در دودمان پيامبر (ص ) است كه حسن نام دارد، اولى امام حسن مجتبى (ع ) دومى فرزندش حسن مثنى است .
204- ج 2 ص 136.
205- مقاتل الطالبيين ط بيروت ج 1 ص 136.
206- فخ بفتح خاء نام محلى است در حدود يك فرسخى مكه كه حسين بن على بن حسن مثلث روز هشتم ذيحجه بسال 169 هجرى با عده اى از ياران و بستگان خود در اين سرزمين در راه مبارزه با حكومت موسى هادى عباسى ، شهد شهادت نوشيدند (مروج الذهب ج 4 ص ‍ 185).
207- اقتباس از كتابهاى مروج الذهب ج 4 ص 185 - و مقاتل الطالبيين چاپ بيروت ج 1 و ج 2 از صفحه 319 تا 330.
208- مقاتل الطالبيين ج 2 ص 328.
209- مقاتل الطالبيين صفحه 325 تا 333.
210- كميت بن زيد اسدى از اكابر شعراى شيعه از دودمان بنى اسد است كه معاصر با امام باقر و امام صادق (ع ) بوده و مدح ايشان ، قصائد غرا سروده است . او كسى است كه امام باقر (ع ) اين دعا را درباره اش كرد: ((لاتزال مؤ يدا بروح القدس ما دمت تقول فينا)):
((هميشه از طرف روح القدس تاءييد باشى تا هنگامى كه در شاءن ما سخن مى گوئى )).
(مجالس المؤ منين ج 2 ص 498).
211- الاغانى ج 10 ص 115.
212- خزانه الادب ص 69 و شرح الشواهد ص 13.
213- الغدير ج 2 ص 182.
214- الغدير ج 2 ص 188.
215- الدرجات الرفيعة ص 574 - الغدير ج 2 ص 204 - سفينة البحار ج 2 ص 496.
216- علامه بزرگ شيخ مفيد در ارشاد مى گويد: خانه اش را نيز ويران نمودند (ارشاد ص 225).
217- شهامت و وفاى زنان بنى اسد در پيشانى تاريخ نوشته شده است و مورد فوق يكى از موارد آن است .
218- الدرجات الرفيعة ص 574.
219- فرزند كميت بنام ((مستهل )) نيز از افراد با كمال بود، و از شعراى معروف آن زمان به شمار مى رفت ، چنانكه در فهرست ابن نديم ص ‍ 233 اين مطلب آمده است .
220- الاغانى ج 15 ص 130 - الغدير ج 2 ص 211 - 212 - كميت در سال 60 هجرى متولد شد و بسال 126 هجرى در سن 66 سالگى ، در زمان خلافت مروان بن محمد از دنيا رفت .
(الغدير ج 2 ص 211).
221- دعبل (به كسر دال و سكون عين و بكسر باء و سكون لام ) لقب او است و درباره نام اصلى او چند قول است ، جمعى گفته اند كه نام او محمد بوده است او از طايفه خزاعى منسوب به بديل بن ورقاء كه از اصحاب رسول اكرم (ص ) بود، ميباشد، اين طايفه بدوستى آل محمد (ص ) معروفند، معاويه مى گفت : خزاعيان در دوستى على بن ابيطالب به آنجا رسيده اند كه اگر زنانشان نيز مى توانستند با ما پيكار مى كردند.
222- طبقات الشعراء لابن المعتز ص 125 - الغدير ج 2 ص 369368 - تاءسيس الشيعه العلوم الاسلام ص 193.
223- تاريخ ابن خلكان ج 1 ص 197.
224- محل درس آيات (ائمه اطهار) از تدريس خالى شده و محل نزول وحى چون بيابان خالى گشته است .
225- حق آنانرا در دست ديگران مى بينم ، دستشان از حقشان تهى است .
226- قبرى هم در طوس است ، وه چه مصيبت بزرگى كه اعماق وجود انسان را با شعله هاى خود مى سوزاند.
227- اين قبرها همچنان برقرارند، تا خداوند قائم (ع ) را ظاهر سازد، همان كسى را كه حزن و غم را از ما محو مى كند.
228- به اين ترتيب او هر جا قدم مى گذاشت ، براى بزرگداشت اهلبيت (ع ) با بيان خود تلاش مى كرد.
229- سفينة البحار ج 2 ص 447 - عيون اخبار الرضا ج 2 ص ‍ 266263.
230- الغدير ج 2 ص 385 - تاءسيس الشيعه لعلوم الاسلام ص 194.
231- ابتداى شعر از پادشاهى شد و پايان آن نيز از پادشاهى ، منظور از پادشاه اول امرء القيس است و از پادشاه دوم ، ابوفراس مى باشد. (قاموس ‍ الرجال ج 10 ص 157).
232- المنجد فى الاعلام - آل حمدان در اواخر حكومت بنى عباس ، بودند و بر اثر تشيع و دفاعشان از اهلبيت (ع ) مورد غضب بنى عباس واقع شدند، ولى آنها به مبارزه خود ادامه دادند تا براى خود حكومتى تشكيل دادند (در اين باره به مجالس المؤ منين ج 2 ص 335 تا 338 مراجعه كنيد).
233- كفار روم در بعضى از وقايع ، ابوفراس را اسير كرده بودند، حتى در اين واقعه تيرى به رانش اصابت كرده بود، و اين موضوع بسال 348 هجرى واقع شد، سيف الدوله وى را بسال 355 (يعنى پس از 7 سال اسارت ) با پول خريدارى كرده و آزاد ساخت ، جالب اينكه اشعار بسيارى در ديوانش ‍ آمده كه در اين ابام اسارت سروده است . (روضات الجنات ).
234- اين قصيده از اين رو به نام ((شافيه )) است كه در آن تشفى خاطر خود و ساير مؤ منين نموده است .
235- 59 شعر از اين قصيده در كتاب مجالس المؤ منين ج 2 ص 413 ذكر شده است - اين قصيده با ترجمه و شرحش به صورت يك كتاب مستقلى تاءليف ((سيد ابى جعفر محمد بن امير الحاج حسينى )) چاپ شده است . (قاموس الرجال ج 10 ص 157 - ناسخ التواريخ ).
236- اين شاعر و عالم آزاد انديش ، همواره مى كوشيد تا حكومت را از چنگال دشمنان بيرون آورد، ولى سرانجام كه براى تصرف شهر حمص (از شهرهاى فعلى سوريه ) لشكر كشيده بود، قواى دشمن او را گرفتند و بر اثر ضربات بسيارى از ناحيه دشمن به او رسيده بود، در راه به درجه شهادت رسيد و اين واقعه در سال 320 قمرى اتفاق افتاد. (مجالس المؤ منين ج 2 ص 412 - وقايع الايام (صيام ) حاشيه ص 90).
237- پدر فرزدق از كريمان روزگار و صاحب شتران بى شمار بود و درباره جدش صعصعه مى نويسند در زمان جاهليت 360 دختر بچه خريدارى كرد تا آنها را زنده به گور نكنند، و هر يك از آنها را به دو شتر ماده و يك شتر نر مى خريد. (در اين باره به كتاب الكنى و الالقاب ج 3 ص 32 مراجعه شود).
238- قاموس الرجال ج 7 ص 306.
239- يعنى چون هدف ما حق و سريره ما تقوى و پرهيزكارى است ، بنابراين از خدا دور نشده ايم - ناگفته نماند كه قضا و قدر موجب سلب اختيار نيست ، بلكه سرنوشت هركس در دست خود او است ، بنابراين قضا و قدر در قلمرو اختيار خواهد بود. در اين باره به كتابهاى كلامى مراجعه شود.
240- قاموس الرجال ج 7 ص 306.
241- مجالس المؤ منين ج 2 ص 497.
242- مدرك قبل ص 496 بنقل از كتاب غرر.
243- قاموس الرجال ج 7 ص 310.
244- از لحاظ قاعدة ادبى بايد الحجرالاسود يعنى صفت و موصوف هر دو با الف و لام نوشته شود ولى معمولا بصورت فوق مى نويسند.
245- اين شخص كسى است كه سنگريزه هاى سرزمين بطحاء او را مى شناسند كعبه و زمين حرم و بيرون حرم او را مى شناسند، اين فرزند بهترين بندگان خداست اين مرد پاك و پرهيزكار و سرشناسى است ، وقتى كه قريش او را مى نگرند، سخنگوى آنها گويد:
كرم و بزرگوارى ها باين شخص منتهى شده است .
نزديك بود دست آنحضرت را ((ركن حطيم )) جهت معرفتى كه بكف دست آن بزرگوار دارد، وقتى كه حضرت براى استلام حجر آمد جذب كند.
اين كه ميگوئى من او را نمى شناسم باو ضرر نمى رساند، او را اگر بفرض ‍ نمى شناسى ، عرب و عجم او را مى شناسند.
246- اين اشعار در كتابهاى ، مجالس المؤ منين ج 2 ص 493 و كشف الغمه ج 2 ص 298 و بحار چاپ قديم ج 11 ص 36 مذكور است .
247- نورالدين عبدالرحمن جامى ، از دانشمندان و شعراى نامى قرن نهم و از اديبان زبردست و عارفى است كه داراى آثار علمى بسيار از قبيل :
هفت اورنگ ، سلسلة الذهب ، نقد النصوص فى شرح الفصوص ، نفحات الانس ، بهارستان و غيره است . وى در روز 23 شعبان سال 817 قمرى در خرجرد جام خراسان متولد شد، تخلص به ((جامى )) بمناسبت نام زادگاهش مى باشد. (دائرة المعارف فرهنگ و هنر ص 39).
248- اشعار او در اين زمينه در حدود صد بيت است ، در قسمت آخر مى گويد:
قصه مدح بوفراس رسيد
چون بدان شاه حقشناس رسيد
ازدرم بهر آن نكو گفتار
كرد حالى روان ده و دو هزار
بوفراس آن درم نكرد قبول
گفت مقصود من خدا و رسول
قلته خالصا لوجه الله
لا لان استفيض ما اعطاه
قال زين العباد و العباد
مانؤ ديه عوض لانرتاد
زآنكه ما اهلبيت احسانيم
هر چه داديم باز نستانيم
ابر جوديم بر نشيب و فراز
قطره از ما به ما نگردد باز
آفتابيم بر سپهر علا
نفتد عكس ما ديگر سوى ما
چون فرزدق به آن وفا و كرم
گشت بينا قبول كرد درم
از براى خداى بود و رسول
هر چه آمد از او چه رد چه قبول
بود از آنهر دو قصدش الحق حق
مى كنم من هم از فرزدق دق
صادقى از مشايخ حرمين
چون شنيد اين نشيد دور از شين
گفت نيلى مراضى حق را
بس بود اين عمل فرزدق را
كه جز اينش زدفتر حسنات
برنيايد، نجات يافت نجات
مستعد شد رضاى رحمان را
مستحق شد رياض رضوان را
زانكه نزديك حاكم جائر
كرد حق را براى حق ظاهر
مادح اهلبيت در معنى
مدحت خويشتن كند يعنى
مؤ منم ، موقنم ، خداس شناس
وزخدايم بود اميد و هراس
از كجيها در اعتقادم پاك
نيست از جور كج نهادم باك
دوستدار رسول و آل و يم
دشمن خصم بد خصال و يم
جوهر من زكان ايشانست
رخت من از دكان ايشانست
همچو سلمان شدم زاهل البيت
گشت روشن چراغ من از زيت
انا مولى لهم و مولى القوم
كان منهم و لا اخاف اللوم
مست عشقند عاشقان دايم
لا يخافون لومة لائم
چون بود عشق عاشقان درسم
كى زكيد منافقان ترسم

249- در اين باره ار كتابهاى : الكنى و الالقاب ج 3 ص 25 و قاموس ‍ الرجال ج 7 ص 309 - 311 و مجالس المؤ منين ج 2 ص 492 - 498 و كشف الغمه ج 2 ص 267 و بحارج 11 (چاپ قديم ) ص 36 و تنقيح المقال ج 2 باب الفاء استفاده شده است .
250- مجالس المؤ منين ج 2 ص 493 - الكنى و الالقاب ج 3 ص 27.
251- در قرآن نيز باين مطلب اشاره شده است ، چنانكه در آيات متعددى از جمله آيه 56 سوره انفال مى خوانيم :
((الذين عاهدت منهم ثم ينقضون عهدهم فى كل مرة و هم لايتقون ))
(مجمع البيان ج 4 ص 552).
252- اين شدت عمل پيامبر (ص ) از اينرو بود، كه در برابر كارشكنيها و نقض پيمان و خيانت يهود، راهى مؤ ثرتر از اين راه براى جلوگيرى از خطر آنها نبود.
253- اين داستان در سوره حشر آمده است ، از حيله و كارشكنيهاى بنى نضير اين بود كه احزابى از قريش و بنى غطفان و قبائل ديگر را بر ضد پيامبر و اسلام تحريك مى كردند، آيا با اين وضع سزاوار مجازاتهاى شديد از ناحيه حكومت اسلامى نبودند؟!
254- ولى خندق مانع ورود آنها به داخل مدينه شده بود.
255- ابولبابة سابقه آشنائى با آنان داشت ، و داستانش در بحار ج 6 ص ‍ 693 و سفينة البحار ج 1 ص 127 آمده است .
256- ابولبابه (بعدها) گفت :
سوگند به خدا قدم از قدم برنداشتم مگر اينكه فهميدم به خدا و رسولش ‍ خيانت كردم . (چه آنكه يكى از اسرار ارتش اسلام را فاش ساخته بود)
پس از اين ماجرا توبه كرد، به مسجد النبى آمد و خود را به يكى از ستونها بست و سوگند ياد كرد كه خود را رها نكند تا رسول خدا (ص ) او را آزاد سازد يا همانجا بميرد. بالاخره توبه اش قبول شد و آيه اى درباره قبولى توبه او نازل گرديد رسول اكرم (ص ) او را با دست خود از ستون مسجد باز كرد. (الميزان ج 9 ص 128).
257- ترجمه و اقتباس از تفسير الميران ج 9 ص 126 تا 129.

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: <-TagName->
تبلیغات

تبلیغات